پرسیدند دوستش داری؟
کافیست الان اسممو صدا بزنی...
مثل کبریت کشیدن در باد ... براي تــــو مي نويســــم هیچ چیز دلنشین تر از این نیستکه مدام نامت را صدا بزنم
برای تو می نویسم تویی که خود نمی دانی معجزه زندگی ام بودی نمی دانم چشمانت با من چه میکند
.تقسیم میکنم ، سهم روزهای آینده ام را … یا در کنار تو یا در یاد تو ... تو بشو یاس قشنگ لحظه های بیقرارم من میشم زلال بارون تا در کنار تو ببارم!!!!!!!
اجازه هسـت که قلبمو برات
گفتم:دنیای من است
گفتند: دوستت دارد؟
گفتم: تنها سوال من است..؟!
بعد از اسمم ویرگول بگذاری...!
کمی مکث کنی و بگی،خوبی...؟
آنوقت هیچ نمیگویم و فقط از گریه منفجر میشوم......
می نويسم ازقلب مهربان و آن احساس پاکت
می نويسم از چشمان زيبا وآن نگاه پر مهرت
با صداقت می نويسم از عشقت که وجودم را به آتش کشیده
با يک دلی می نويسم که با توتا آخرين لحظه خواهم ماند
با چشمان خيس می نويسم که مهرت در بند بند وجودم رسوخ یافته
و با بغض می نويسم که مرا تنها مگذار عزيزترینم ...
می نويسم از حرفهاي شيرينت
و آن لحظه ی رويايی که من و تو در آن آشنا
و شيفته ی قلب های سرخ هم شدیم ...
آن چه که می نويسم حرف دل است و بس
حرف دل عاشق و بی قرار من ...
می نويسم و فرياد می زنم
با تمام وجود دوســـــــــــــــــــتت دارم
با یک علامت سوال … “؟”
و تو با حوصله جواب بدهی جـــــــــــون ِدلــــم !؟
ای تولد عشق جاودانه ی من
ای خالصترین مفهوم محبت همیشه سادگی و مهربانیت را
عاشقانه دوست دارم
روزی میرسد که من و تو شاهد وصال عشقمان خواهیم بود
و آن روز ناگفته هایم را خواهی خواند..
فقط وقتی که نگاهم میکنی …
چنان دلم از شیطنت نگاهت می لرزد
که حس میکنم چقدر زیباست
فدا شدن برای چشمهایی که تمام دنیاست…!
چراغونی کنم؟؟؟؟؟
پیش نگاه عاشقت چشـمامو
قربونی کنم ؟؟؟؟؟؟
اجازه میدی تا ابد سـر بزارم
رو شونه هات ؟؟؟
روزی هزار و صد دفـــــعه بگم
که میمیرم برات .
اجازه مــیدی که بگم حرف
ترانه ام تویی؟؟؟؟
دلـــــــیل زنده بودنم درد
بهانه ها تویی ؟؟؟
اجازه میــــدی که به همه
بگم تو مال منی ؟
اجازه هســــت تا ته مرگ
منتظر تو بشینم ؟
تو رویای های صورتیم خودم
رو با تو ببینم ؟؟
اجازه هســــت جار بزنم بگم
چقدردوست دارم؟
بگم بخاطرت میــخوام سر
به بیابون بزارم ؟؟
اجازه هســـت برای تو از
ته دل دیوونه شم ؟
اجازه هست بگم که همین
روزا میای پیشم ؟؟؟
تو را دوست می دارم٬نمی دانم چرا٬
شاید این طبیعت ساده و بی آلایش من٬
حد و مرزی برای دوست داشتن نمی شناسد.
ولی سخت در این مکتوب فرو نشسته ام
چه کسی مرا دوست می دارد؟
ای فرشته نازل شده بر چشمانم٬
ای شقایق زندگی ام٬
ای تنها ستاره آسمان قلبم٬
ای زیباترین زیباییهای محبت٬
ای بهانه شبهایم٬
ای تنها نیاز زنده بودنم٬
ای آغاز روز بودنم٬
ای نیمه ژنهان من٬
و تو ای معشوقه من٬
تو را با تمام وجود٬ دوست دارم و می پرستم
همین خنده های ساده ی توست
وقتی
با تمام غصه هایت
میخندی
تا از تمام غصه هایم
رها شوم
وقتی که می خندی
دنیا به احترام خنده ات سکوت می کند
آسمان آبی تر می شود
و لحظه هایم بی نهایت بار تکرار می شود
تو که می خندی ، بهترین لحظه ها هم ناچیزند